loading...

گذرگاه

بازدید : 455
يکشنبه 3 اسفند 1398 زمان : 1:07
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

گذرگاه

هوالرئوف الرحیم

امروز که میلاد خانم حضرت زهرا سلام الله علیها بود، بعد از دو روز خیسوندن و پختن حبوبات هر کدوم جدا جدا، بلاخره آش دندونی پختم. آخه سر رضوان تنبلی کردم ولی دیگه سر فسقلک همت کردم و خوب هم شد الحمدلله.

خسته شدماااا اصلا نمی‌دونم چرا؟ انقدر که عصر که رضا اومد و خواب بود منم رفتم خونه مامان که بچه‌ها رو نگه دارن یه چرت بزنم. زنده شدم واقعا.

رضا هم رفته بود اسکن قلب و رادیو اکتیوی بود و کلی امشب بهم سخت گذشت که نمی‌شد بچه‌ها رو نگه داره.

بچم فسقلک که با نگاهش هی به رضا قسم می‌داد بغلش کنه. براش سوال بود که چرا رضا سمتش نمی‌ره. غصه دار بود.

روز زن هم که هفته‌ی پیش سورپرایزم کرده بود و امروز حتی تبریکم نگفت.😁 هی خودم به خودم تبریک گفتم.

رضوان که چندتا بشقاب آش خورد. رضا هم خوشش اومد. بقیه رو هم تقسیم کردم. یع کاسه دادم مامان خودم. یه کاسه مامان رضا. یه کاسه داداش. یه کاسه کوچولو مامان جون. یه قابلمه کوچولو هم واسه سر کار.

هیچی دیگه. بدین صورت و بدین شکل آش دندونی پزون به پایان رسید کارش.

بازدید : 592
يکشنبه 3 اسفند 1398 زمان : 1:07
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

گذرگاه

هوالرئوف الرحیم

ماشین صافکاری بود. داداش اینها هم سر تولد مامان مدل ویروس کرونا باهامون برخورد کرده بودن. داداش رضا هم که پیچوندمون و قربون رضا برم که پشتم بود و دستم رو گرفت و رضوان و فسقل در دست با اتوبوس و مترو راهی راهپیمایی شدیم.

به جرئت می‌تونم بگم بهترین راهپیمایی تاهلم بود. خوش گذشت. خیلی. مخصوصا که خدا دلی بهم داد تا تکبیر بگم و دل چند نفرم شاد کردم.

الهی شکر.

خدایا کمک پلیز که وقت وقتش ساکت نباشم و خوب حرف بزنم.

تعداد صفحات : 1

آمار سایت
  • کل مطالب : 18
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 1
  • بازدید کننده امروز : 2
  • باردید دیروز : 7
  • بازدید کننده دیروز : 8
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 47
  • بازدید ماه : 421
  • بازدید سال : 792
  • بازدید کلی : 21945
  • کدهای اختصاصی